adequateدیکشنری انگلیسی به فارسیکافی است، متساوی بودن، مساوی ساختن، شایسته بودن، کافی، متناسب، مناسب، بسنده، مساوی، لایق، رسا، تکافو کننده، صلاحیت دار
حدیقاتلغتنامه دهخداحدیقات . [ح ُ دَ ] (اِخ ) موضعی است در خیشوم حزن الخُصا. (مراصدالاطلاع ). و در معجم البلدان چ مصر حدیقا آمده است .
دریافت کافیadequate intakeواژههای مصوب فرهنگستانمقدار متوسط دریافت مواد مغذیای که براساس شواهد یا آزمایشها مصرف آنها در طول روز توصیه میشود اختـ . دَرک AI 1
دریافت کافیadequate intakeواژههای مصوب فرهنگستانمقدار متوسط دریافت مواد مغذیای که براساس شواهد یا آزمایشها مصرف آنها در طول روز توصیه میشود اختـ . دَرک AI 1
امنیت کافیadequate securityواژههای مصوب فرهنگستانامنیت متناسب با خطر و آسیب ناشی از تخریب یا سوءاستفاده یا دستکاری یا دسترسی غیرمجاز به اطلاعات
بسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیadequate, acceptable, all right, ample, competent, due, enough, satisfactory, sufficient, working
کافیدیکشنری فارسی به انگلیسیadequate, all right, ample, due, comfortable, competent, enough, satisfactory, sufficient, working