agesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنین، سن، عصر، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد، پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخوردهشدن
hazesدیکشنری انگلیسی به فارسیغلیظ، مه، ابهام، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، سرزنش کردن، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن