ampleدیکشنری انگلیسی به فارسیکافی، فراوان، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها
amplerدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت کننده، فراوان، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها
amplerدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت کننده، فراوان، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها
amplerدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت کننده، فراوان، مفصل، وسیع، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها
تخصیص نمونهallocation of a sampleواژههای مصوب فرهنگستانتخصیص قسمتهایی از نمونه به طبقههایی از زیرجامعهها در نمونهگیری تصادفی طبقهای