خدمات جنبیancillary servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی از قبیل تمیز کردن و جابهجایی وسایل مهمانان در مراکز اقامتی
دادههای کمکیancillary dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از آنها در پردازش دادههای اخذشده از تجهیزات استفاده میشود
آمارۀ کمکیancillary statisticواژههای مصوب فرهنگستانآمارهای که توزیع نمونهگیری آن به پارامتر جامعه وابسته نیست
اطلاع کمکیancillary informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاع موجود در آمارۀ کمکی که با بهرهگیری از آن گاهی میتوان به کارایی بیشتری دست یافت
کمکیدیکشنری فارسی به انگلیسیancillary, auxiliary, contributory, relief, standby, subsidiary, supplementary
وابستهدیکشنری فارسی به انگلیسیallied, ancillary, attaché, bound, contingent, correlative, dependent, germane, pertinent, relative, relevant, secondary, ster _, vassal
فرعیدیکشنری فارسی به انگلیسیadjunct, accessory, alternative, ancillary, auxiliary, by-, circumstantial, fringe, incidental, minor, off, outside, para-, petty, secondary, side, subsidiary