anguishدیکشنری انگلیسی به فارسیغم و اندوه، اضطراب، عذاب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن
anguishesدیکشنری انگلیسی به فارسیاضطراب، غم و اندوه، عذاب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن
anguishesدیکشنری انگلیسی به فارسیاضطراب، غم و اندوه، عذاب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی، دلتنگ کردن، غمگین شدن، نگران شدن، نگران کردن
languishدیکشنری انگلیسی به فارسیتیره شدن، با چشمان خمار نگریستن، پژمرده شدن، افسرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن