نابودی زوجpair annihilation, annihilationواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن ذرهای با پادذرۀ متناظرش برخورد میکند و هر دو ناپدید میشوند و انرژی آنها به دو یا چند فوتون تبدیل میشود
انهدامدیکشنری فارسی به انگلیسیannihilation, demolition, destruction, devastation, extinction, ravage, rout, ruin, smashup
نابودیدیکشنری فارسی به انگلیسیannihilation, death, destruction, disappearance, downfall, elimination, end, eradication, extermination, extinction, fate, liquidation, obliteration, rack, ravage, ruin, ruination, smashup, undoing
نابودی زوجpair annihilation, annihilationواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن ذرهای با پادذرۀ متناظرش برخورد میکند و هر دو ناپدید میشوند و انرژی آنها به دو یا چند فوتون تبدیل میشود
نبرد انهدامیbattle of annihilationواژههای مصوب فرهنگستاننبردی که در آن راهبرد ارتش حملهکننده نابودی توان نیروی نظامی متخاصم براساس برنامهریزی مشخصی است