happenدیکشنری انگلیسی به فارسیبه وقوع پیوستن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، صورت گرفتن، شدن، رخ دادن، اتفاق افتادن
آویزهappendix, appendicis, appendix vermiformisواژههای مصوب فرهنگستانلولهای نازک و کوتاه به طول 7 تا 10 سانتیمتر، چسبیده به انتهای کورروده متـ . آپاندیس * مصوب فرهنگستان اول
دُشگواری آویزهایappendicular dyspepsia, appendix dyspepsiaواژههای مصوب فرهنگستانبروز علائم دُشگواری در آویزهآماس مزمن متـ . دُشگواری آپاندیسی
ضمیمه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadd, adjoin, affix, annex, append, enclose, incorporate, subjoin, supplement, tack