چنگهاharpsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از زهصداهای مرکب مطلق که زههای آنها عمود بر صفحۀ ساز کشیده میشود
orbsدیکشنری انگلیسی به فارسیوطن، گوی، جسم کروی، بدور مدار معینی گشتن، بدور چیزی گشتن، کروی شدن، احاطه کردن
زنبورکjew's harp, gewgaw, jew's trump, jaw's harp, trumpواژههای مصوب فرهنگستانساز فلزی یا چوبی با بدنهای نعلشکل و زبانهای که یک سر آن به وسط انحنای ساز وصل میشود