arrangementsدیکشنری انگلیسی به فارسیترتیبات، تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، قرار، ارایش، تمهید، طبقه بندی، تصفیه، چیدن نان و شراب عشای ربانی روی میز
arrangementدیکشنری انگلیسی به فارسیآرایش، تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، قرار، ارایش، تمهید، طبقه بندی، تصفیه، چیدن نان و شراب عشای ربانی روی میز
تدارکات محلیground arrangements, land arrangementsواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی مانند انتقال مسافران به اقامتگاهها و کرایه کردن خودرو و بازدید از دیدنیها که در مقصدهای گردشگری به گردشگران ارائه میشود