دستساختهartifact 3/ artefact 3واژههای مصوب فرهنگستانآنچه بشر ساخته یا شکل داده یا از آن استفاده کرده است، از نوع اشیا، سازهها، وسایل، بافتها، آرایهها، سفالینهها، سلاحها و آثار هنری
آلایهartifact 1/ artefact 1واژههای مصوب فرهنگستاناعوجاجها یا سایر اختلالات غیرعمدی و ناخواسته در صوت یا تصویر بازتولیدشده که ناشی از خطاهای انتقال یا پردازش نشانک/ سیگنال است
دستساختهartifact 3/ artefact 3واژههای مصوب فرهنگستانآنچه بشر ساخته یا شکل داده یا از آن استفاده کرده است، از نوع اشیا، سازهها، وسایل، بافتها، آرایهها، سفالینهها، سلاحها و آثار هنری
دست ساختدیکشنری فارسی به انگلیسیartifact, artificial, contrivance, freehand, handmade, handwork, man-made, manufacture, product, workmanship
دستساختۀ آلیorganic artifactواژههای مصوب فرهنگستانهر دستساختهای که از مواد آلی ساخته شده است، مانند چوب، استخوان، عاج، شاخ
دستساختهنماpseudo-artifactواژههای مصوب فرهنگستانهر شیء طبیعی که در ظاهر شبیه به ابزار ساختۀ دست بشر باشد
آلایۀ تصویرimage artifactواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه بینظمی در یک تصویر که براثر کارکرد نامناسب سامانۀ تصویرسازی یا هرگونه چگالی نامطلوب در تصویر رخ دهد