aspiratingدیکشنری انگلیسی به فارسیتسویه حساب، با نفس تلفظ کردن، از حلق اداء کردن، خالی کردن، بیرون کشیدن
aspirantدیکشنری انگلیسی به فارسیمأمور ارشد، داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، طالب، ارزومند، حروف حلقی
exasperatingدیکشنری انگلیسی به فارسیخشمگین کننده، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن، خشمگین کردن، بدتر کردن، تشدید کردن، بر انگیختن