گوشکولغتنامه دهخداگوشکو. (نف مرکب ) مخفف گوشت کوب . کوبنده ٔ گوشت . || (اِ مرکب ) در تداول عامه آلتی چوبین و گاه فلزین که کوفتن دیگ افزار آبگوشت را بکار است . رجوع به گوشت کوب شود.
آشکولغتنامه دهخداآشکو. (اِ) آشکوب : وین چارطاق ششدر هفت آشکوی چرخ یک تابخانه ٔ حرم کبریای اوست .خواجو.
آشکویلغتنامه دهخداآشکوی . (اِ) قصر و مکان عالی : توئی که از غرف آشکوی طارم چرخ نزول یافت بایوان جد تو تنزیل . استاد.در فرهنگها کلمه ٔ فوق و معنای مذکور آمده و شعر استاد ناشناس را هم مثال آورده اند و ظاهراً این صورت مصحف آشکوب باشد.<
پاسکیویچلغتنامه دهخداپاسکیویچ . (اِخ ) ایوان . فرمانده روسی . مولداو بسال 1782م .1196/ هَ . ق . در پل تاوا و وفات در سنه ٔ 1856م .1272/ هَ . ق . وی در جنگ روس و