assessدیکشنری انگلیسی به فارسیارزیابی کنید، تشخیص دادن، تعیین کردن، بستن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن، تقویم کردن
ashesدیکشنری انگلیسی به فارسیخاکستر، درخت زبان گنجشک، بقایای جسد انسان پس از مرگ، خاکسترافشاندن یا ریختن
برآورد کردندیکشنری فارسی به انگلیسیappraise, assess, calculate, estimate, evaluate, gauge, guess, judge, rate, reckon, values