assumeدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
حسوملغتنامه دهخداحسوم . [ ح ُ ] (ع اِمص ) ماندگی در کار از کوشش . || (ص ) بدفال . شوم . نحس . || برنده ٔ خیر و نیکویی . || متوالی . پیاپی . پی درپی : سبع لیال و ثمانیة ایّام حسوماً. (قرآن 7/69). || رونده . || ج ِ حَسِم .
assumesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض می شود، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
assumesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض می شود، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن