autographدیکشنری انگلیسی به فارسیمستند، دستخط خود، خط یا امضای خود شخص، دستخط نوشتن، توشیح کردن، از روی دستخطی رونویسی کردن
autographsدیکشنری انگلیسی به فارسیautographs، دستخط خود، خط یا امضای خود شخص، دستخط نوشتن، توشیح کردن، از روی دستخطی رونویسی کردن
خودپیوندینهautograft, autologous graft, autoplastic graft, autogenous graftواژههای مصوب فرهنگستانپیوندینهای از بخشی از بدن فرد به بخش دیگری از آن
autographدیکشنری انگلیسی به فارسیمستند، دستخط خود، خط یا امضای خود شخص، دستخط نوشتن، توشیح کردن، از روی دستخطی رونویسی کردن
autographدیکشنری انگلیسی به فارسیمستند، دستخط خود، خط یا امضای خود شخص، دستخط نوشتن، توشیح کردن، از روی دستخطی رونویسی کردن