بیابانیلغتنامه دهخدابیابانی . (ص نسبی ) بدوی و صحرایی . (ناظم الاطباء). بدوی . صحرایی . صحرانشین . (فرهنگ فارسی معین ). بادی . (ترجمان القرآن ) : کرد صحرانشین کوه نبردچون بیابانیان بیابان گرد. نظامی . || وحشی و بی تربیت . (ناظم الاطبا
بیابانیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به بیابان: جانوران بیابانی.۲. [مجاز] وحشی: غول بیابانی.۳. مربوط به خارج شهر: اتوبوس بیابانی.۴. کسی که در بیابان بهسر میبرد.
ببنیلغتنامه دهخداببنی . [ ب َ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به ببنة، شهری نزدیک بامئین . (از معجم البلدان ). منسوب به ببنه است نزدیک بادغیس هرات . (از انساب سمعانی ).
ببنیلغتنامه دهخداببنی . [ ب َ ب َ ی ی ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن بشربن علی ببنی از رواة حدیث بود. (از معجم البلدان ).
بابانیلغتنامه دهخدابابانی . (ص نسبی ) منسوب به «بابان » که محله ٔ بزرگی است در سمت پائین مرو. (سمعانی ). رجوع به بابان شود.