باککلغتنامه دهخداباکک . [ ] (اِخ )ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران که 23 تن جمعیت دارد. راه آن مالرو است و از طریق مجیدیه میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
بککلغتنامه دهخدابکک . [ب ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) نوجوانان سخت بدن . || خران بانشاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بققلغتنامه دهخدابقق . [ ] (ع اِ) بقن . نامی است که بومیان بنوعی ماهی که از دریاچه ٔ تساد صید کنند، دهند. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به بقن شود.
بکیکلغتنامه دهخدابکیک . [ ب َ ] (ع ص ) ذکر بکیک ؛ شمشیر در خاک اندازنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).