بکخیانلغتنامه دهخدابکخیان . [ ب َ ] (اِ) بی هنر و خودآرای باشد و آنرا لک نیز گویند چنانکه لک و بک مشهور است . (جهانگیری ).
بکخیانلغتنامه دهخدابکخیان . [ ب ُ ] (اِ) چیزی گنده و ناهموار. (از جهانگیری ). || (ص )بی مغز و میان تهی ، و آن مخفف پوک است . (از جهانگیری ). || (اِ) پتک آهنگران . (از جهانگیری ).