لغتنامه دهخدا
بقعت . [ ب ُ ع َ ] (ع اِ) جا و مقام . پاره ای از زمین . سرزمین : نگاه باید کرد تا احوال ایشان بر چه جمله رفته است و میرود در عدل ... نرم کردن گردنها و بقعتها. (تاریخ بیهقی ). و نشاطی بر پای شد که گفتی در این بقعت غم نماند. (تاریخ بیهقی ). پادشاه چون مل