barrowدیکشنری انگلیسی به فارسیبارو، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، توده، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور
گورپشتهtumulus, round barrowواژههای مصوب فرهنگستانگورتپهای با قاعدۀ دایرهشکل که در ایران اغلب به عصر آهن تعلق دارد
سنگچین حلقهایring cairn, ring barrowواژههای مصوب فرهنگستانمرزبندی با سنگ یا خاک، به شکل دایره و دور محوطهای به قطر حداکثر بیست متر
برداشتچالborrow pitواژههای مصوب فرهنگستانگودالی که برای تهیۀ خاک یا گِل یا دیگر مصالح ساختمانی حفر میشده است
barrowsدیکشنری انگلیسی به فارسیbarrows، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، توده، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور
barrowsدیکشنری انگلیسی به فارسیbarrows، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، توده، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور
سنگچین حلقهایring cairn, ring barrowواژههای مصوب فرهنگستانمرزبندی با سنگ یا خاک، به شکل دایره و دور محوطهای به قطر حداکثر بیست متر