batterدیکشنری انگلیسی به فارسیخمیر، خمیدگی، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن
بطری اِکمنEkman water bottleواژههای مصوب فرهنگستاناستوانهای برای نمونهبرداری از آبهای عمیق که صفحات دو سر آن براثر ضربه بسته و آب در آن محبوس میشود
batteriesدیکشنری انگلیسی به فارسیباتری ها، باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره
batteriesدیکشنری انگلیسی به فارسیباتری ها، باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره