بار سرریزweir loading, weir overflow rate, weir loading rateواژههای مصوب فرهنگستاننسبت جریان خروجی از مخزن، برحسب مترمکعب در روز، به طول سرریز خروجی آن
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
bearدیکشنری انگلیسی به فارسیخرس، اقاخرس، لقب روسیه ودولت شوروی، داشتن، حمل کردن، زاییدن، بردن، تاب اوردن، تحمل کردن، مربوط بودن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن
bearدیکشنری انگلیسی به فارسیخرس، اقاخرس، لقب روسیه ودولت شوروی، داشتن، حمل کردن، زاییدن، بردن، تاب اوردن، تحمل کردن، مربوط بودن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن
forbearدیکشنری انگلیسی به فارسیببخشید، نیا، جد اعلی، احتراز کردن، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، صرف نظر کردن، گذشتن از، اجتناب کردن از، خود داری کردن