بلگنلغتنامه دهخدابلگن . [ ب َ گ َ ] (اِ) سر دیوار. (آنندراج )(شرفنامه ٔ منیری ). بلکن . رجوع به بلکن شود. || منجنیق . (آنندراج ). بلکن . رجوع به بلکن شود.
بلینلغتنامه دهخدابلین . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش صالح آباد، شهرستان ایلام . سکنه ٔ آن 220 تن . آب آن از چشمه بستان و محصول آن غلات ، لبنیات ، ذرت و توتون کاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بیلینلغتنامه دهخدابیلین . [ لیُن ْ ] (فرانسوی ، عدد، اِ) بیلیون . میلیارد. هزارمیلیون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیلیون شود.