besteadedدیکشنری انگلیسی به فارسیباشه، یاری کردن، کمک کردن، سودمند واقع شدن، بدرد خوردن، جای کسی را گرفتن
اتفاق افتادندیکشنری فارسی به انگلیسیbe, befall, betide, develop, fare, happen, light, occur, transpire