تون بتون،تون بتون شدهگویش تهرانیآواره و سرگردان، عبارتی نفرینآمیز(تون حمام زمستان جای بیخانمانها بوده)
وتونلغتنامه دهخداوتون . [ وُ ] (ع مص ) پیوسته روان ماندن آب و منقطع نشدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دایم شدن آب و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ).
بهانلغتنامه دهخدابهان . [ ب َ ] (اِخ ) بهون . دهی از دهستان قزقانچای است که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع و دارای 400 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بهونلغتنامه دهخدابهون . [ ب ُ ] (اِ) بهور و چشم و نگاه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به بهور شود.