bowsدیکشنری انگلیسی به فارسیلگد زدن، تعظیم، کمان، قوس، سجود، سرتکان دادن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، خمیدن، سجود کردن
bobsدیکشنری انگلیسی به فارسیباباها، شاقول، ضربت، فریب، مسخره، سرزنش یا طعنه، شوخی، حقه، وزنه قپان، منگوله، حرکت تند و سریع، سرود یاتصنیف، یک شیلینگ، اونگان، فریب دادن، ضربت زدن
سوخترسان 1bowser, bowser trailerواژههای مصوب فرهنگستانکامیونی ویژۀ حمل سوخت در فرودگاه با توانایی تردّد جادهای