بوقیلغتنامه دهخدابوقی . (اِ) قسمی گل زینتی . (یادداشت بخط مؤلف ).|| قنطوریون غلیظ است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
بوقیلغتنامه دهخدابوقی . (ص نسبی ) بشکل بوق .- کلاه بوقی ؛ کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ).- || آنکه کلاه بصورت بوق دارد.- بوقی کردن کلاه کسی را ؛ با زدن ، شکل کلاه او را تباه و بدصورت وشکسته کردن
بقولغتنامه دهخدابقو. [ ب َ ق ْوْ ] (ع مص ) انتظار کردن کسی را و حفظ و نگاهبانی وی نمودن . (منتهی الارب ). بقاوة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بقاوة شود.
بقویلغتنامه دهخدابقوی . [ ب َ وا / ب ُ وا ] (ع اِ) زیست و زندگانی . || رعایت و رحمت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بُقْیا. (منتهی الارب ).