کلغیلغتنامه دهخداکلغی . [ ک َ ] (اِ) کاکل . اتاقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || کلگی و جیغه . (ناظم الاطباء).
قلغیلغتنامه دهخداقلغی . [ ق َ ل َ ] (اِ) قالاقای . کلاغی . نظام قاری آرد : نقش والای لطیف قلغی گر بیندقالیک زن سزد ار نقش نخواند در کار. نظام قاری (دیوان ص 14).در مجلس شراب مگذارید که تردامنان شراب
کلغی دارلغتنامه دهخداکلغی دار. [ ک َ ] (نف مرکب ) کاکلی . قنبرانی . قنبرانیة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): دجاجة قنبرانیة؛ ماکیان کلغی دار. (منتهی الارب ). و رجوع به کلغی شود.