کبچ کبچلغتنامه دهخداکبچ کبچ . [ ک َک َ ] (ق مرکب ) بتفرقه . بهره بهره بتفاریق . تفاریق . (فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ) : بجمله خواهم یکماهه بوسه از تو بتابه کبچ کبچ نخواهم که فام من توزی . رودکی .کیچ کیچ . رجوع به کیچ کیچ شود
پویش تبلیغاتیadvertising campaign, ad campaignواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة فعالیتهای تبلیغاتی برنامهریزیشده و هدفمند برای دستیابی به یک هدف ارتباطی خاص