کنکنلغتنامه دهخداکنکن . [ ک َ ک َ ] (نف مرکب ) کان کن . (ناظم الاطباء). || چاه کن . (ناظم الاطباء). مقنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قنقنلغتنامه دهخداقنقن . [ ق َ ق َ ] (ع ص ، اِ) رهنمای . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دلیل راهنما. (اقرب الموارد). || صدفی است دریایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کلاکموش بزرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).