capitalدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل
capitalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه گذاری، با حروف درشت نوشتن، تبدیل بسرمایه کردن، سرمایه جمع کردن