کردوسلغتنامه دهخداکردوس . [ ک ُ ] (معرب ، اِ) گله ٔ بزرگ از اسپان . کُردوسة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) : به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر در کردوسی . منوچهری . || عضو. ج ، کرادیس . منه فی صفته صلی اﷲ علیه و سلم ضخ
قردوسلغتنامه دهخداقردوس . [ ق ُ ] (اِخ ) ابن حارث بن مالک بن فهم بن غنم بن قردوس . پدر قبیله ای است از ازد یا از قیس . از آن قبیله است هشام بن حسان قردوسی محدث که از برگزیده ترین تبع تابعیان یا مولای آنها است . (منتهی الارب ).