زرنوقلغتنامه دهخدازرنوق . [ زَ /زُ ] (ع اِ) نهر کوچک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوی . (ناظم الاطباء).
زرنوجلغتنامه دهخدازرنوج . [ زُ ] (اِخ ) شهری است ورای اوزجند و آن را زرنوق هم نامند. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زرنوشلغتنامه دهخدازرنوش . [ زَ ] (اِخ ) شهری که دارا آن را بنا کرده . (از ولف ). ظاهراً این شهر به اهواز بوده است : یکی شارسان کرد زرنوش نام به اهواز گشتند از او شادکام کسی را که درویش بد داد دادبه خواهندگان گنج آباد داد.فردوسی .</p