scarsدیکشنری انگلیسی به فارسیزخم ها، شکاف، جای زخم یا سوختگی، اثر گناه، اثر زخم داشتن، اثر زخم گذاشتن
jarsدیکشنری انگلیسی به فارسیشیشه ها، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، خم، شیشه دهن گشاد، جنبش، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
scarsدیکشنری انگلیسی به فارسیزخم ها، شکاف، جای زخم یا سوختگی، اثر گناه، اثر زخم داشتن، اثر زخم گذاشتن