کشسهلغتنامه دهخداکشسه . [ ک ُ س ِ ] (اِ) خط. نوشته ، خواه خط فارسی باشد یا تازی یا هندی . (از برهان ) (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف کشه است . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به کشه شود.
کصیصةلغتنامه دهخداکصیصة. [ ک َ صی ص َ] (ع اِ) گروه و جماعت . || ریسمان دام آهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قسیسیةلغتنامه دهخداقسیسیة. [ ق ِس ْ سی سی ی َ ] (ع اِمص )درجه یا حالت قسیس . (المنجد). رجوع به قسوسة شود.
قشیشیلغتنامه دهخداقشیشی . [ ق ِ ش َ شی ] (ص نسبی ) نسبت است به قشیش جد ابوبکر محمدبن حسن بن احمدبن قشیش سمسار. (لباب الانساب ). رجوع به قشیشی (محمد...) شود.