زاغنلغتنامه دهخدازاغن . [ غ َ ] (اِ) آروغ : از فرط عطای او زند آزپیوسته ز امتلاءزاغن .ابوسلیک گرگانی . (از سعید نفیسی در آثار و احوال رودکی ج 3 ص 1139).
جُوْغَنْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی علامت ، نشانه ، تورفتگی ، کنده کاری هایی که روی سنگ انجام میگرفته و نشانه وجود گورها یا قبرستانهای گبری در آن نزدیکی است.