circulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگردشگری، به گردش در اوردن، گردش کردن، بخشنامه کردن، بدور محور گشتن
انتشاردیکشنری فارسی به انگلیسیcirculation, diffusion, dispersal, dissemination, issuance, issue, publication