clearanceدیکشنری انگلیسی به فارسیترخیص کالا از گمرک، ترخیص، اجازه، زدودگی، اختیار، برداشتن مانع، روزنه، رخصت، صافی
clearancesدیکشنری انگلیسی به فارسیفاصله ها، ترخیص، ترخیص کالا از گمرک، اجازه، زدودگی، اختیار، برداشتن مانع، روزنه، رخصت، صافی
اجازة پروازflight clearance, clearanceواژههای مصوب فرهنگستان1. دادن مجوز برخاستن و ترک فرودگاه به یک یا چند هواپیما 2. دادن مجوز پرواز در یک مسیر تحت شرایط معین
پاکسازی 2clearance, CL, drug clearanceواژههای مصوب فرهنگستانپالایش خون از دارو یا ترکیبات دیگر از راه اندامهایی مانند کبد و کلیه
clearanceدیکشنری انگلیسی به فارسیترخیص کالا از گمرک، ترخیص، اجازه، زدودگی، اختیار، برداشتن مانع، روزنه، رخصت، صافی
clearanceدیکشنری انگلیسی به فارسیترخیص کالا از گمرک، ترخیص، اجازه، زدودگی، اختیار، برداشتن مانع، روزنه، رخصت، صافی
خلاصی جانبی رینگ پیستونpiston ring side clearanceواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ شعاعی بین سطح داخلی رینگها و سطح بستر شیارهای رینگ متـ . خلاصی جانبی حلقۀ پیستون
خلاصی کفشک ترمزbrake-shoe clearanceواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین کفشک ترمز و چرخ هنگامی که ترمز آزاد است