collectingدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع آوری، جمع کردن، وصول کردن، فراهم کردن، گرد اوردن، جمع اوری کردن، مدون کردن، متراکم کردن، فراهم اوردن
recollectingدیکشنری انگلیسی به فارسییادآوری، بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن