compressionدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
compressionدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
درهمرفتگی نوارband compressionواژههای مصوب فرهنگستانحالت عدم وضوح در نوارهای موجود در خودپرتونگارههای (autoradiogram) حاصل از ژلهای توالییابی بهطوریکه نتوان از روی آنها دقیقاً دِنا را مشخص کرد
تراکم بیدرروadiabatic compressionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش حجم سامانه بدون تبادل گرما با محیط پیرامون