هم زمان، همرو، موافق، متوافق، در یک وقت واقع شونده
سهل انگاری همزمان
اعدام همزمان
موافقم، هم رای بودن، دمساز شدن، موافقت کردن
موافق نظر
دو یا چند خط که در یک نقطه مشترک باشند
concurrent
concurrent, synchronous
concomitant, concurrent
concurrent, corollary
هم زمان
پیش شرط
بی وقفه
غیر همزمان