connectionدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباط، اتصال، رابطه، پیوند، ربط، پیوستگی، وابستگی، بستگی، مناسبت، نسبت، خویش، رشته، مقارنت، مخابره
سر بزرگ دستهپیستونconnecting rod big end, big end of connecting rod, connecting rod lower end, connecting rod crank end, bottom end, big endواژههای مصوب فرهنگستانسر بزرگتر دستهپیستون که به انگشتی میللنگ وصل میشود متـ . سر بزرگ شاتون
disconnectingدیکشنری انگلیسی به فارسیقطع کردن، جدا کردن، گسستن، تفکیک کردن، ناوابسته کردن، منفصل کردن