مصرف کردن، تحلیل رفتن، از پا درامدن، سربه سر کردن، غذا خوردن
consomme، اب گوشت تنگاب، ابگوشت غلیظ
کوموم
مصرف شد
اعتبار مصرف کننده
تحقیقات مصرف کننده
مصرف گرایی
مصرف کننده
مصرف کنندگان
مصرف شده، بیش از حد، بطور زیاد
consume
consume, drink, imbibe
consume, dally, idle, laze, lounge
consume, dissipate, kill, lose, waste, fritter
consume, eat, expend, outwear, spend, use
شرکت تامین مالی مصرف کننده
زیر کم
preconume
overconsume