contributingدیکشنری انگلیسی به فارسیمشارکت، اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن
سهم تبادلیexchange contributionواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از احتمال وقوع واکنش میان دو ذره که در آن با تبادل یک ذرة میانجی دو ذرة تازه تولید میشود
سهم مستقیمdirect contributionواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از احتمال وقوع واکنش بین دو ذره که در آن، در پی ایجاد تشدید، بدون ذرة میانجی، دو ذرة تازه تولید میشود
اعطادیکشنری فارسی به انگلیسیbestowal, conferment, concession, contribution, disposition, endowment, Grant
اهدادیکشنری فارسی به انگلیسیbestowal, conferment, contribution, dedication, donation, endowment, Grant, presentation
معاضدتدیکشنری فارسی به انگلیسیaid, bailout, co-operation, contribution, cooperation, ministration, ministry, partnership, teamwork
بخششدیکشنری فارسی به انگلیسیbaksheesh, contribution, dole, donation, endowment, forgiveness, free pardon, gift, grant, indulgence, largess, largesse, pardon, remission