انتقال، رساندن، نقل کردن، بردن، حمل کردن
کاروان، قافله، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
کامبوج
انتقال می دهد، رساندن، نقل کردن، بردن، حمل کردن
cambaye
کامبا
منتقل شد، رساندن، نقل کردن، بردن، حمل کردن
حمل و نقل
نوار نقاله، ناقل، حامل
وسایل نقلیه، انتقال، حمل، واگذاری، سند انتقال، وسیله نقلیه
convey
convey, transfer
convey, narrate, relate, take
communicate, convey, negotiate, remove, transfer, transmit
bear, carry, cart, convey, haul, freight, ship, transport
بازجویی کنید
پیش داوری
اشتباه