مغزهگیری 1coring 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن بخش مرکزی و سخت بعضی از میوهها و سبزیها برداشته شود
مغزهگیری 1coring 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن بخش مرکزی و سخت بعضی از میوهها و سبزیها برداشته شود
نمونهبرداری مغزهایcore samplingواژههای مصوب فرهنگستانروش شناسایی زیرسطحی با استفاده از استوانهای فلزی و توخالی که آن را در خاک فرومیکنند تا ستونی از مواد درونی زمین را برای بررسی لایهنگاشتی بیرون بکشند متـ . coring 2
scoringدیکشنری انگلیسی به فارسیبه ثمر رساند، امتیاز گرفتن، حساب کردن، بحساب آوردن، تحقیر کردن، ثبت کردن، پوان اورد ن، علامت گذاردن، پرداختن، با چوب خط حساب کردن