jumbleدیکشنری انگلیسی به فارسیخجالت کشیدن، شلوغی، کیک کوچک شبیه حلقه، درهم امیختگی، تکان تکان خوردن، مخلوط کردن
scumbleدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب کردن، رنگهای نقاشی، صافی، نرمی حاصله در اثر سایس یا مالش، بالایهای از رنگ کدر کردن
scumbleدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب کردن، رنگهای نقاشی، صافی، نرمی حاصله در اثر سایس یا مالش، بالایهای از رنگ کدر کردن