بررسی سَرسَریcursory surveyواژههای مصوب فرهنگستانبررسیهای منطقهای با دقت صفر تا بیست درصدی که در طی آن منطقۀ مورد بررسی بهطور گذرا بازدید و محوطههای نمایان چون تپههای بزرگ ثبت میشود
بررسی سَرسَریcursory surveyواژههای مصوب فرهنگستانبررسیهای منطقهای با دقت صفر تا بیست درصدی که در طی آن منطقۀ مورد بررسی بهطور گذرا بازدید و محوطههای نمایان چون تپههای بزرگ ثبت میشود
سرسریدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, cursory, desultory, dilettante, erratic, erratically, passing, half-baked, hit-or-miss, imprecise, perfunctory, preoccupied, sketchy, slackly, slipshod, sloppy, spot, superficial, sweeping