دوش بر دوشلغتنامه دهخدادوش بر دوش . [ ب َ ] (ص مرکب ) دوشادوش . دوش بدوش . شانه بشانه . برابر هم . || صف درصف : هزار سوزن الماس بر دل است مرااز این حریرقبایان که دوش بردوشند.بابافغانی شیرازی .رجوع به دوش بدوش شود. || معاشر. ندیم . جلیس .
سرعت دورشَوی دوپلریDoppler recessional velocity, Dovapواژههای مصوب فرهنگستانسرعت دور شدن چشمة موج از ناظر یا گیرندة موج که به کاهش بسامد موج دریافتی نسبت به موج گسیلی منجر میشود
دوپوسلغتنامه دهخدادوپوس . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوپوست . دوپوسته . || دوچیز بهم چسبیده . (ناظم الاطباء). رجوع به دوپوست و دو پوسته شود.