دواکنلغتنامه دهخدادواکن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) دواکننده . دواساز. چاره ساز. شفابخش . شفاده . (یادداشت مؤلف ) : بازدار ای دواکن دل من از زمین بوس هر کسی گل من . نظامی .رجوع به دوا کردن شود.
ذواقنلغتنامه دهخداذواقن . [ ذَ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ ذاقِنة. چیزها که زیر زنخ است یا سرهای حلقوم یا تندیهای حلقوم یا چنبر گردن یا فرود شکم متصل به ناف یا چاههای سینه .